پنج صفت و پنج بلا: در تفسير منهج الصادقين مينويسد: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود پنج خصلت ذميمه است كه با پنج مصيبت و بلا همراه است هيچ گروهي نيستند كه پيمان شكني كنند مگر خدا دشمن را برايشان مسلط ميفرمايد و هيچ گروهي نيستند كه بغير حكم خدا حكم كنند مگر تهيدستي در ميانشان آشكار شود و هيچ گروهي نباشند كه در ميانشان فاحشه (نابايست) پيدا شود مگر مرگ در آنها پيدا شود و هيچ فرقهاي نباشند كه كم سنجيدن و كم پيمودن را پيشه كنند مگر از نباتات و قوتها محروم گردند و بقحط و غلا مؤاخذه شوند و هيچ گروهي نباشند كه زكات را بمستحقان نرسانند مگر باران از ايشان باز گرفته ميشود[5].
نصيحت امير المؤمنين ـ عليه السّلام: امير المؤمنين وقتي كه از ادارهي حكومت فارغ ميشد ببازار كوفه ميآمد و ميفرمود: «اي مردم از خدا بترسيد وكيل و وزن را تمام بپيمائيد و طريق داد را در آن ملاحظه كنيد و چيزهاي مكيل و موزون را بمردمان كم ندهيد و در زمين فساد نكنيد»[6].
روزي مردي را در بازار ديد كه زعفران ميكشيد و آن كفهاي كه در آن زعفران بود ميچربانيد حضرت دانست كه ترازويش درست نيست زعفران را از ترازو برداشت و فرمود اول ترازو را بعدل راست كن بعد از آن اگر خواهي بيشتر ده[7].
ميان دو كوه از آتش: پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: هر كس در كيل و وزن خيانت كند فردا او را به قعر دوزخ در ميآورند و در ميان دو كوه آتش جايش ميدهند و باو ميگويند اين كوهها را وزن كن و او هميشه باين عمل مشغول است.
مالك دينار ميگويد: مرا همسايهاي بود بيمار شد بعيادتش رفتم در كار جان دادن بود بانگ ميزد كه دو كوه آتش قصد من ميكنند گفتم اي مرد اين محض خيال است كه بتو مي نمايد گفت نه چنين است بلكه حق است زيرا كه مرا دو مكيال بود يكي ناقص و ديگري زائد بناقص ميدادم و بزائد ميگرفتم و اين عقوبت آنست[8].
كم دادن بشماره هم حرام است: در حكم كم دادن بكيل و وزن، كم دادن بشماره است چيزهائيكه مانند پارچه و زمين بذرع و متر داد و ستد ميشود كم دادنش هم بشماره است يك سانتيمتر هم كه كم بدهد كم فروشي بر او صدق ميكند و چيزهائيكه بشماره معالمه ميشود مانند تخم مرغ، اگر كمتر بدهد و صاحبش نفهمد كم فروش است و آن چه دربارهي كم فروشان گفته شد شامل او ميشود چنانچه شيخ انصاري در مكاسب محرمه بيان فرموده است.
بطرف، بدهكار ميشود: كم فروش نسبت بآن مقداريكه كم داده ذمهاش مشغول و بطرف، بدهكار است و واجبست آن را در وجه مشتري بپردازد و اگر مرده است بايد بورثهاش بنسبت ارث بدهد و در صورتيكه اصلا او را نميشناسد (بنابر احتياط با اجازه حاكم شرع) از طرف صاحبش صدقه دهد.
در صورتي كه مقداري را كه كم داده اصلا نميداند بايد با مشتري به مبلغي مصالحه كند و در صورت وفاتش با ورثه و اگر مجهول باشد، با حاكم شرع مصالحه را انجام دهد.
حقه بازي هم كم فروشي است: حقيقت كم فروشي چنانكه گذشت آنستكه صاحب مال آنمقدار جنسي كه بر آن معامله واقع شده به مشتري ندهد بلكه كمتر بدهد خواه بحسب كيل و وزن، درست و مطابق باشد ليكن چيز بيقيمتي را جزء آن جنس كرده باشد مثلا صدمن گندم فروخته و همان صدمن را تسليم مشتري ميكند ليكن پنج من خاك جزئش كرده است كه در اين صورت پنج من گندم كم داده است يا ده من شير بمشتري فروخته و داده ليكن يك من آب داخلش كرده و در حقيقت نه من شير داده است يا حلب روغني بوزن پنج من فروخته در حالي كه سنگي بوزن نيم من در آن انداخته است يا قصاب يك من گوشت بفروشد بدون اين كه از يك من كمتر بدهد ولي استخوانش را از مقدار معمول بيشتر بدهد يا جنس خشكباري كه بايد بهمان حالت خشكي وزن شود و فروش رود آنرا جاي مرطوبي بگذارد يا مقداري آب بآن مخلوط كند تا سنگينتر شود تمام ان موارد كم فروشي و گناه كبيره است.
غش در معامله هم حرام است: در صورتيكه مقداري از جنس ديگر را كه ازشش كمتر است جزء آن كند و بهمان وزن مورد نظر بمشتري تحويل دهد غش در معامله كرده مثلا صد من گندم اعلا را ميفروشد در حاليكه ده من گندم متوسط بآن ضميمه كرده يا يك من روغن حيواني اعلا ميفروشد در حاليكه مقداري روغن نباتي يا پيه بآن مخلوط كرده و نظائرش تمام حرام و غش در معامله است.
شيخ در مكاسب محرمه ميفرمايد: اخباري كه در حرمت غش رسيده متواتر است از آن جمله صدوق نقل نموده كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود «كسيكه با مسلماني در خريد و فروش غش كند از ما نيست و روز قيامت با طايفه يهود محشور ميشود زيرا كسيكه با مردم غش ميكند مسلمان نيست و سه مرتبه فرمود كسيكه با ما غش كند از ما نيست و كسيكه با برادر مسلمانش غش كند خداوند بركت را از روزيش برميدارد و معيشت و زندگيش را خراب فرموده و بخودش واگذارش ميفرمايد»[9].
و از حضرت باقر ـ عليه السّلام ـ روايت نموده كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در بازار مدينه بگندم فروشي عبور كرد و فرمود خوب گندمي داري پس دست وسط آن نمود و مقداري بيرون آورد ديد وسطش گندم خرابي است پس بصاحب آن فرمود «خيانت كردي و با مسلمانان غش نمودي»[10].
و در روايت حلي است كه از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيد از شخصي كه دو نوع از يك جنس دارد يكي گران و خوب و ديگري پست و ارزان پس هر دو را مخلوط كند و بيك قيمت بفروشد فرمود «نبايد با مسلمانان غش كند و اينطور معامله نكند مگر اين كه مخلوط بودن آنرا بمشتري بگويد»[11].
داود بن سرحان از آن حضرت پرسيد كه دو قسم مسك داشتم يكي تر و ديگري خشك پس مسك تر را فروختم و مسك خشك را بهمان قيمت نميخرند آيا جايز است كه آنرا تر كنم تا بمصرف فروش برسد حضرت فرمود جايز نيست مگر آنكه مشتري را خبر دهي كه آنرا تر كردهاي.
تطفيف با خدا و خلق: هر چند تطفيف كه از گناهان كبيره و جاي صاحبش در ويل كه چاهي است در جهنم ميباشد اينست كه شخص در مقام خريد جنسي زيادتر از حق خود بردارد و هنگام فروختن كمتر از حق مشتري باو بدهد چنانكه گذشت ليكن سزاوار است كه شخص مسلمان در جميع كارهايش با خدا و خلق مواظبت كند كه مطفف نباشد ـ چنانچه نسبت بحقوق خود بر خدا و خلق مايل است كاملاً استيفاء شود سعي كند حقوق آنها را هم بنحو اكمل انجام دهد مثلاً از حقوق بنده بر پروردگارش اينست كه او را روزي دهد و نعمتش را از او دريغ نفرمايد و در مواقع اضطرار فرياد رسيش كند و دعايش را مستجاب فرمايد چنانچه خودش وعده فرموده است و از حقوق پروردگار بر بنده آنستكه براي خدا شريكي قرار ندهد و نعمتهايش را سپاسگزاري نمايد و نعمتش را وسيله نافرماني او نكند و هكذا ـ پس كسيكه شيطان و نفس و هوي را شريك خدا كرده و از آنها پيروي ميكند و از معصيت خدا رويگردان نيست و شكر يك دهم از يك نعمت از نعمتهاي بيپايان او را نكرده چطور توقع دارد كه تا گفت يا الله فوراً جواب لبيك بشنود و هر چه خواست فوراً به او بدهند و اگر تأخيري در اجابت دعايش شد از خدايش سخت ناراضي شود مثل اينكه خودش را طلبكار و صاحب حق بر خدا ميپندارد و حال آن كه خودش فرموده «بعهد من وفا كنيد تا من هم به عهدخودم با شما وفا كنم»[12] وظيفه بنده فرمانبرداري و شكر گزاري است و كار خدا زياد كردن نعمت كسي است كه از عهدهي بندگي و شكر گزاري بر آمده است چنين بندهاي است كه ميتواند مطالبه زيادتي و وفا كردن به وعدههاي خدا را بكند.
[1] . ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون الايظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم يوم يقوم الناس لرب العالمين. (سوره مطففين، آيه 1 تا 5).
[2] . ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم. (سوره مطففين، آيات 7 تا 9).
[3] . ولا تنقصوا المكيال و الميزان اني اريكم بخيرواني اخاف عليكم عذاب يوم محيط و يا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشياءهم ولا تعثوا في الارض مفسدين (سوره هود، آيات 86 و 87).
[4] . ميگويند قصاب بت پرستي هنگام كشيدن گوشت بيشتر ميداده سببش را كه پرسيدند ببالاي سرش اشاره كرد بتي را ديدند گفت براي خاطر اين بيشتر ميدهم يا ديگري را نقل ميكنند كه هر گاه ميخواسته وزن كند به بتش مينگريسته تا كم نفروشد زهي شرمساري از مسلماناني كه خداي عالم را حاضر و ناظر ميدانند و در حضورش كم فروشي و ساير گناهان را مرتكب ميشوند.
در وقتي كه حضرت يوسف و زليخا در حجرهي تنها قرار گرفتند زليخا مقنعهي خود را بروي بتي كه در آن جا بود انداخت گفت از او اوحياء ميكنم حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ فرمود از بتي كه شعور ندارد و ساخته شدهي دست بشر است حياء ميكني پس چگونه من از خداي بينا و شنوا كه حاضر و ناظر است حياء نكنم از آن جا فرار كرد و آلوده به گناه نگرديد.
[5] . ما نقض قوم العهد الا سلط الله عليهم عدوهم و ما حكموا بغير ما انزل الله الا فشافيهم الفقر و ما ظهرت الفاحشة الا فشافيهم الموت و لا طففوا الكيل الا منعوا النبات و اخذوا بالسنين و لا منعوا الزكوة الاحبس عنهم القطر. (تفسير منهج الصادقين).
[6] . يا ايها الناس اتقوا الله: و اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا في الارض مفسدين. (سوره هود، آيات 86 و 87).
[7] . اقم الوزن بالقسط ثم ارجح بعد ذلك ما شئت.
[8] . پايان نقل از منهج الصادقين با تغيير مختصر.
[9] . من غش مسلماً في بيع او شراء فليس منا و يحشر مع اليهود يوم القيمة لانه من غش الناس فليس بمسلم الي ان قال ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و من غشنا فليس منا قالها ثلاثاُ و من غش اخاه المسلم نزع الله بركة رزقه و افسد معيشته و و كله الي نفسه. (عقاب الاعمال)
[10] . ما اريك الاوقد جمعت خيانة و غشاً (عقاب الاعمال).
[11] . فقال ـ عليه السّلام ـ لا يصلح له ان يغش المسلمين حتي يبينه (عقاب الاعمال).
[12] . و اوفوا بعهدي اوف بعهدكم (سوره بقره، آيه 38).
@#@ حضرت سجاد ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد «سپاس خدائيرا كه هر گاه او را بخوانم مرا اجابت ميفرمايد در حاليكه هنگامي كه مرا به طاعت خودش ميخواند مسامحه كارم و سپاس مرخدائيرا كه هر گاه چيزي از او بخواهم بمن عطا ميفرمايد هر چند هنگاميكه از من قرض ميخواهد بخل كنندهام (يعني در دادن زكات و خمس وصله ارحام و ساير مواردي كه امر بانفاق فرموده بخل ميكنم) و سپاس خدائيرا كه هنگام گناه بردباري ميفرمايد مثل اين كه من گناهي نكردهام[1] بنابراين كسيكه در انجام وظيفه بندگي كوتاهي ميكند ولي در انجاز وعدههاي خدا مطالبه كار و جدي است «قولا و فعلا و حالا» از ميزان عدل خارج شده و در حقيقت مطفف است.
خودت را جاي ديگران قرار ده: همچنين نسبت بكسي كه در مطالباتش با خلق جدي است ولي در اداي حقوق ايشان مسامحه كار است مثلاً توقع دارد كسي غيبتش نكند و اگر كرد ديگري كه ميشنود دفاع كند و آن غيبت را از او دور كند و اگر بشنود كسي او را ببدي ياد كرده هر چند درست باشد و شنونده از او دفاع نكرده سخت ناراحت و بر آنها خشمناك ميگردد در حالي كه خودش از ياد كردن عيب مردم باكي ندارد و در مقام دفاع ورد غيبت و عيب از كسي نيست يا مثلاً توقع دارد با هر كس هر معاملهاي كه دارد باو خيانت نكند و غش و تدليس ننمايد در حاليكه خودش در معاملاتش با مردم چنين نيست يا ميل دارد كسي كه از او وام گرفته قبل از رسيدن موعد و پيش از مطالبه كردنش باو پس بدهد يا امانتي كه از او گرفته درست و سالم بدون اين كه خيانتي در آن كرده باشد پس دهد اما خودش در اداي قرض مسامحه يا در رد امانت خيانت كار است بگفتهي سعدي شيرازي:
ببري مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فرياد بر آري كه مسلماني نيست
بايد شخص آن چه از مردم توقع دارد كه به او بكنند خودش نيز دربارهي مردم دريغ نداشته مسامحه كار نباشد و از اين معني در روايات تعبير به انصاف شده است.
انصاف بهترين كارهاست: حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «بهترين و بالاترين كارها سه چيز است يكي آن كه انصاف دهي مردم را از جانب خودت باينكه هر چه براي خودت ميخواهي و ميپسندي براي مردم هم بخواهي ـ ديگر آن كه با برادر ديني در مالت مساوات كني و سوم آن كه هميشه بياد خدا باشي و هيچ گاه خدا را فراموش نكني نه اين كه فقط زبانت مشغول ذكر سبحان الله و الحمد لله باشد بلكه هر گاه امر خدا متوجه تو شود بجا آوري و چيزي را كه خدا نهي فرموده ترك نمايي[2].
ميزان عدل براي هر كس: بطور كلي ميزان عدل و قاعده كلي خدايي در رعايت حقوق خلق همان جملهاي است كه در وصيت حضرت امير المؤمنين بفرزندش حضرت مجتبي ـ عليه السّلام ـ است ميفرمايد «فرزندم، خودت را ميزان بين خود و ديگران قرار ده پس هر چه براي خودت دوست ميداري براي ديگران هم دوست بدار و هر چه براي خودت نميخواهي براي ديگران هم مخواه و بر ديگران ستم مكن چنانچه دوست نداري كه بر تو ستم كنند و بديگران نيكي كن چنانچه دوست داري كه با تو نيكي نمايند و از رفتار خودت زشت بدان آن چه را از ديگران زشت ميداني (مثلاً دروغگويي و عيب جويي ديگران را زشت ميداني از خودت هم زشت بدان) و هر چه از خودت ميپسندي از ديگران هم بپسند»[3] نه اين كه چون اين كار از تو سرزده پسنديده است اما چون همين كار را ديگران انجام دادهاند ناپسند باشد ـ پس كسيكه در گفتار و كردارش با مردم از ميزاني كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ بيان فرموده بيرون رود مطفف است و از جاده عدل و صراط مستقيم بيرون رفته، جزء ستمكاران بشمار ميرود.
هر چيزي را پيمانهاي است: براي جميع امور اعتقادي و ملكات نفساني و هر نوع قول و فعلي ميزاني است كه بايد آن اعتقاد و صفت و قول و فعل با ميزانش مطابق شود تا عدل حقيقي درست آيد چنانچه در سوره حديد ميفرمايد «فرستاديم پيغمبران را با معجزات و فرو فرستاديم با ايشان كتاب و ميزان را تا اينكه مردم عدل را برپا دارند»[4].
علي ـ عليه السّلام ـ ميزان اعمال است: ميزان اشيائي كه به وزن معامله ميشود ترازو و قپان و ميزان استقامت و انحراف بنا شاقول و ميزان كيفيت معاشرت با مردم نفس خود انسان است و ميزان شناختن عقائد حق از باطل و صفات فاضل از رذيله و خير را از شر قرآن مجيد و عترت طاهرين عليهم السلام اند و بالاخص امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ چنانچه در زيارتش ميخوانيم «سلام بر تو اي ميزان اعمال» پس بايد هر حال و رفتار و كرداري بحالات و رفتار و گفتار آن حضرت سنجيده گردد تا درستي آن هويدا شود و كسيكه اين جا رفتار و گفتارش را ميزان كند فرداي قيامت در ميزان حساب معطلي ندارد و از صراط مثل برق ميگذرد ولي خيلي مشكل است كسي از عهده برآيد و از طريق صراط مستقيم و ميزان عدل الهي منحرف نشود و بسمت افراط و تفريط نرود زيرا تشخيص و تطبيق موارد جزيي باميزان عدل بسيار دقيق و از مو باريكتر است و پس از تشخيص عمل بر طبق آن دشوار مانند راه رفن بروي شمشير تيز بلكه سختتر است و لذا همه در موقف حساب معطل و در عبور از صراط افتان و خيزان، گريان و لرزانند و از دو طرف مانند شب پره كه بر اطراف چراغ ميافتند در دوزخ خواهند افتاد چنانچه در قرآن مجيد ميفرمايد: «نيست هيچيك از شما مگر اينكه به آن وارد مي شوند آنگاه اهل تقوا نجات پيدا ميكنند»[5].
[1] . الحمد لله الذي ادعوه فيجيبني و ان كنت بطيئاً حين يدعوني و الحمد لله الذي اسئله فيعطيني و ان كنت بخيلاً حين يستقرضني و الحمد لله الذي يحلم عني حتي كاني لا ذنب لي... (دعاي ابو حمزه ثمالي).
[2] . سيد الاعمال ثلثة انصاف الناس من نفسك حتي لا ترضي بشيء الارضيت لهم مثله و مواساتك الاخ في المال و ذكر الله علي كل حال ليس سبحان الله و الحمد لله فقط و لكن اذا ورد عليك شيء امر الله به اخذت به اواذا ورد عليك شيء نهي الله عنه تركته. (كافي ج 2 ص 144).
[3] . يا بني اجعل نفسك ميزاناً فيما بينك و بين عيرك فاحبب لغيرك ما تحب لنفسك و اكره له ما تكره لها و لا تظلم كما لا تحب ان تظلم و احسن كما تحب ان يحسن اليك و استقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك (نهج البلاغه رساله 31).
[4] . لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلها معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط (سوره حديد، آيه 25).
[5] . و ان منكم الا واردها كان علي ربك حتما مقضيا ثم ننجي الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثياً (سوره مربم، آيات 72 و 73).
آيت الله شهيد دستغيب ـ گناهان كبيره، ج1،ص374
نظرات شما عزیزان: